به گزارش سرویس سیاسی“سیرجان خبر” اوایل سال ۱۳۵۹ هـ.ش بود که آمریکا، رابطه سیاسی خود را با ایران، به صورت یکجانبه قطع کرد. اگرچه بهانه دولتمردان آمریکا، بازداشت کارمندان سفارت این کشور در تهران، توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره) و درخواست مبادله آنها با شاه مخلوع بود، اما واقعیت آن است که آمریکاییها پس از مدتها تردید و به ویژه پس از استعفای دولت موقت، رویکرد خصمانه خود را علیه انقلاب اسلامی مردم ایران آشکار کردند. با این حال، موضوع گروگانها، برای دولت کارتر، که انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را پیش رو داشت، بسیار مهم بود. کارتر میخواست پیش از ورود به مبارزات انتخاباتی، گروگانها را به هر شکل ممکن، آزاد کند تا بتواند از آن در جریان انتخابات و در برابر رقبای انتخاباتیاش، استفاده کند.
شیطان بزرگ در پنجم اردیبهشت سال ۱۳۵۹، با تعدادی هواپیمای نظامی و بالگرد، حمله خویش را به ایران آغاز کرد. این هواپیماها و بالگردها که حامل موتور سیکلت ها و جیپ های نظامی و نارنجک و توپ و مسلسل بودند، در صحرای طبس فرود آمدند تا از آن مکان، عملیات آزادسازی گروگان ها را آغاز کنند. آنها قصد داشتند ابتدا با سلاح های شیمیایی، پاسداران جاسوس خانه را از پای درآورند و زمینه ورود بالگردها را به آنجا آماده سازند، و سپس کماندوها به طور ضربتی گروگان ها را آزاد کنند و به داخل بالگرد منتقل ساخته، بعد راهی پایگاهی شوند که هواپیماهای حمل و نقل سی ـ ۱۳۰ در آن مستقر بودند. کماندوهای آمریکا برای اجرای بهتر این عملیات، از مدت ها قبل به منطقه آریزونا اعزام شده و در شرایط سخت آنجا که شبیه به شرایط طبس بود، تمرین های لازم را انجام داده بودند تا به محض ورود به طبس، آمادگی لازم را برای اجرای طرح داشته باشند.
در پی دستور کارتر، مبنی بر اجرای عملیات، نیروهای موسوم به «دلتا» به فرماندهی سرهنگ «چارلی بکویث»، پس از طی کردن دورههای آموزشی و آشنایی کامل با موقعیت مکانهایی که باید در تهران مورد حمله قرار گیرد، از آمریکا به سمت مصر پرواز کردند. به نوشته «بکویث»، شرایط سربازان آمریکایی در مصر، مطلوب نبود. او در خاطراتش مینویسد:«بیرون پایگاه مصر، منظرهای دلگیر و بیپایان در گرمای آسمان بیابر، محو میشد. مگسها همه جا بودند و روی هر جنبندهای و هر چیزی مینشستند. همه سعی میکردند بخوابند؛ اما با وجود هوای داغ و سوزان، هیجان ناشی از مأموریت و البته مگسها، عده زیادی نتوانستند استراحت کنند.» قرار بود سربازان نیروی «دلتا» پس از ورود به عمان، به عرشه ناو هواپیمابر «نیمیتس» منتقل شوند تا همراه با هواپیماها و بالگردهای نظامی و ترابری، در غروب روز ۵ اردیبهشتماه سال ۱۳۵۹، به سوی صحرای طبس حرکت کنند. این انتقال در موعد مقرر انجام شد. گزارش هواشناسی روز عملیات، از مساعد بودن هوا در منطقه مورد نظر، موسوم به «کویر شماره یک»، حکایت داشت. زمانی که «بکویث» و نیروهایش وارد آسمان ایران شدند، همه چیز عالی به نظر میرسید. پس از ورود گروه اول به «کویر شماره یک»، آمریکاییها، اتوبوسی مسافربری را که در حال عبور از منطقه بود، متوقف و مسافرانش را بازداشت کردند. همچنین، تانکر حمل سوختی را که از آن حوالی میگذشت، هدف قرار دادند و آتش زدند.
سرهنگ «بکویث» در خاطراتش مینویسد:«بالگردها باید ۱۵ دقیقه دیگر میرسیدند. در مدت انتظارمان، اتفاقاً به یکی از ژنرالهای ایرانی[از افسران وابسته به رژیم پهلوی] که همراه ما آمده بودند، برخوردم. زیاد تحویلش نگرفتم. غلاف سلاحش خالی بود. از او پرسیدم که سلاحش کجاست؟ گفت: وقتی که از هواپیما پیاده میشدم، آن را گم کردم. دو نفر از افراد را برای پیدا کردن تپانچه به داخل هواپیما فرستادم. آنها بعد از جست وجوی کامل، گزارش دادند که نتوانستهاند آن را پیدا کنند. فهمیدم که ژنرال، بعد از دیدن اتوبوس و تانکر آتش گرفته، ترسیده و تپانچهاش را دور انداخته است به وی گفتم: در ارتش آمریکا ما ژنرالی که سلاحش را دور بیندازد، نداریم! من به او اجازه داده بودم این تپانچه را همراه خود بیاورد و اکنون تا جایی که میتوانستم، او را تحقیر کردم. برایم مهم نبود او یک ژنرال است؛ چرا که به اندازه یک سرباز هم لیاقت نداشت. بعد تصمیم گرفتم که او را همراه با مسافرانی که در اتوبوس بودند، باز گردانم. کم کم سربارمان میشد.
شرایط آنگونه که آمریکاییها پیش بینی کرده بودند، پیش نرفت. اولین خلبان بالگردی که وارد «کویر شماره یک» شد، «بکویث» را گرفتار تردیدی جدی برای اتمام عملیات کرد. «بکویث» مینویسد:«هوا خنک و صاف بود و ستارهها به سادگی قابل رؤیت بودند. نور ماه برای دیدن افرادی که سی، چهل یارد دورتر ایستاده بودند، کافی بود. آنها، منتظر بالگردها بودند که باید یک ربع دیگر وارد صحرای طبس میشدند؛ ولی از آنها خبری نشد [خلبان اولین بالگردی که وارد شد] چیزهایی میگفت که بسیار تأثرآور بودند و اگر میتوانستیم، بالگردها را در بیابان میگذاشتیم و با سی – ۱۳۰ها به خانه برمیگشتیم … او میگفت: نمیدانید بر من چه گذشته است. با بدترین توفان شنی که تاکنون دیده بودم، مواجه شدیم؛ پرواز کردن بسیار دشوار بود. پیش خود فکر کردم مطمئن نیستم که بتوانیم عملیات را انجام دهیم. واقعاً مطمئن نیستم که بتوانیم آن را انجام دهیم. در حالی که ۸ بالگرد برای عملیات پیشبینی شده بود، فقط ۶ بالگرد به طبس رسیده بودند و این تعداد، حداقل بالگردهای موردنیاز برای موفقیت در عملیات نجات گروگانها بود. اما یکی از بالگردها نیز اعلام کرد که قادر به ترک طبس نیست. مأموریت با ۵ بالگرد ممکن نبود و بر اساس برنامههای از پیش تعیین شده، در چنین شرایطی، چارهای جز توقف عملیات نداشتیم؛ باید این بالگرد را جا میگذاشتیم و ایران را به سرعت ترک میکردیم. دستور لغو عملیات، توسط کارتر صادر شد. توفان شن کار خود را کرده و عملیات با شکست مواجه شده بود. «بکویث» ادامه میدهد:«در میان تندباد، یکی از بالگردها را دیدم که از زمین بلند شد و به سمت چپ کج شد و به آرامی به عقب خزید. سپس صدای مهیبی بلند شد. صدای انفجار بمب نبود. صدای شکستن نبود، صدای چیزی بود که با یک ضربه متلاشی شود؛ انفجار یک منبع بزرگ بنزین. گلولهای آتشین و آبیرنگ، مثل بالون به هوا رفت. ظاهراً بالگرد سرگرد شافر، به سی- ۱۳۰ که در شمالیترین قسمت ایستاده بود، برخورد کرد و شعلههای آتش تا ارتفاع سیصد، چهارصد پایی میرسید. هوا مثل روز روشن بود در میان آتش، بالگرد را دیدم که به سمت چپ هواپیما برخورد کردهاست. موشک های «ردی» منفجر میشدند. مثل این بود که افراد درون گوی آتش حرکت میکردند.» به این ترتیب، نیروی «دلتا» در اجرای عملیاتی که رمز آن «پنجه عقاب» بود، با شکست کامل روبهرو شد و به ناچار، از مهلکه «کویر شماره یک»، گریخت.
واقعه طبس، ضمن فراهم آوردن اتحاد و یکپارچگی بیشتر نیروهای انقلابی ایران، حقانیت انقلاب اسلامی را در جامعه بین المللی به اثبات رسانید. در جریان این حادثه، چهره دشمن واقعی انقلاب بیش از هر زمانی نمایان تر، و الهی بودن انقلاب نیز برای جهانیان روشن شد. در حقیقت، خداوند متعالی با توفان شن، پرده دیگری از چهره زشت حاکمان واشنگتن را برداشت و تجاوز آشکار و مغایر با قوانین و موازین بین المللی آنان را به نمایش گذاشت.
در پی شکست آمریکا در صحرای طبس، بار دیگر نظریه پیروزی فن آوری بر ایمان رد شده، بر حیثیت و اعتبار جهانی انقلاب اسلامی افزوده گردید. به دنبال تجاوز نافرجام کماندوهای آمریکا در طبس، حضرت امام خمینی؛ رهبر بزرگ ترین انقلاب ضد آمریکایی با صدور پیامی فرمود: «اشتباه کارتر در آن است که گمان می کند با دست زدن به این مانورهای احمقانه، می تواند ملت ایران را که برای آزادی و استقلال خویش و برای اسلام عزیز از هیچ فداکاری روی گردان نیست، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است، منصرف کند. کارتر جنفهمیدهج… با چه ملتی رو به روست و با چه مکتبی بازی می کند. ملت ما، ملت خون و مکتب جهاد است. حمله به ایران، حمله به تمام بلاد مسلمین است»
واقعه شکست آمریکا در طبس، آن قدر مهم و سرنوشت ساز بود که حتی مشهورترین چهره های سیاسی را در آمریکا وادار به اعتراف به شکست کرد. برای مثال، برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر، احساس ناامیدی ملی را در آمریکا، از پیامدهای مهم شکست این کشور در طبس می داند و می گوید: «ماجرای مفتضح ایران، یکی از سه عامل مهم شکست کارتر بود و این ماجرا، احساس ناامیدی ملی را برانگیخت». ویلیام سولیوان، سفیر سابق آمریکا در تهران نیز از این واقعه، با عنوان دوران تحقیر ملی آمریکا یاد می کند و می نویسد: «روش سست و بی قید حکومت کارتر و اقدامات نامعقول او، به گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا انجامید و دوران تحقیر ملی که در تاریخ آمریکا نظیر آن دیده نشده است، آغاز شد».(۲) یکی از خبرنگاران روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز می نویسد: «داغ شکستی که آمریکاییان در ایران خوردند، تا مدتها آنها را رها نخواهد کرد؛ به ویژه بدین دلیل که این شکست، ضربه دوباره ای به احساس آنهایی بود که شدیدا به فن آوری معتقدند و به آن ایمان دارند. از کار افتادن سه بالگرد در میان بادهای شنی بیابان، ضربه بسیار سنگینی بوده است»
https://sirjankhabar.ir/?p=34830