یکی از پیچیدهترین موضوعات در حوزه جامعهشناسی سیاسی در ایران مقوله «فرهنگ سیاسی» است. کمتر تحلیلگر و صاحبنظری در عرصه سیاسی در ایران را میتوان یافت که به بررسی جامعه ایرانی پرداخته باشد و موضوع فرهنگ سیاسی ایرانیان نظرش را جلب نکرده باشد.
اساساً در نظریههای جدید جامعه شناسی سیاسی، بیش از پیش به ارزشها و هنجارها و تأثیر آن بر فرد و جامعه و کشف این نکته که رفتارهای سیاسی مردم و نخبگان و صاحبان قدرت چگونه شکل میگیرد توجه میشود. در واقع فرهنگ سیاسی شاهکلید فهم رفتارهای سیاسی در هر جامعهای است. گابریل آلموند، اولین اندیشمندی بود که از این رهیافت بهره برد. وی فرهنگ سیاسی را توزیع خاصی از ایستارها، ارزشها، احساسات، اطلاعات و مهارتهای سیاسی میدانست.
امروز نیز در ادبیات سیاسی کشور منظور از فرهنگ سیاسی مجموعهای از هنجارها، ارزشها و مهارتها است که قاطبه رفتارهای سیاسی مردم اعم از مشارکت در انتخابات، شرکت در راهپیماییها و میتینگها، گرایش به احزاب و. . . را تشریح و تفسیر میکند.
اما اینروزها برخی از صاحبنظران معتقدند که فرهنگسیاسی در کشور به حد تازهای از بلوغ رسیده است و ما شاهد تحول و تطوری در این عرصه هستیم، علیالخصوص نتایج انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی و یازدهمین دوره ریاست جمهوری به ما این تذکر را میدهد که دیدگاهها و نحوه گرایش مردم نسبت به جریانات سیاسی تغییر کرده است.
در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی عملاً ما شاهد تحریم مشارکت سیاسی از سوی دومخردادیها بودیم، اما این تحریم هیچ تأثیر خاصی در میزان مشارکت مردم نداشت و این دوره از انتخابات به یکی از رکوردهای مشارکت در انتخابات پارلمانی کشور تبدیل شد. از سوی دیگر در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری نیز ما شاهد بودیم که عملاً هم تفکر اصلاحطلبی و هم جریان اصولگرایی با ادبار مردمی روبهرو شد و استقبال با مردی بود که شعار«اصلاحطلبی توأم با حفظ اصول و اصولگرایی توأم با اندیشه اصلاح» را سر داد.
در واقع میتوان اینگونه استنباط کرد که دو قطبی اصلاحطلب – اصولگرا یا همان چپ و راست سابق دیگر نمیتواند تبیین کننده نوع گرایش مردم به افراد و چهرههای سیاسی باشد، بلکه مردم به دنبال رویکردها و حرفهای تازهای هستند.
برخی از صاحبنظران همواره این تز را مطرح میکردند که شکاف تاریخی سنت و مدرنیته عامل اصلی پویش سیاسی در جامعه ایرانی است. در دوران پس از انقلاب نیز تقریباً همین شکاف سنت و مدرنیته فعال بوده است و جریان چپ و راست هرکدام داعیهدار نوعی خاص از رویکردهای توسعهای بودهاند.
در دوران اصلاحات ما به خوبی رویههای رفرمیستی را در حوزههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و. . . مشاهده کردیم که حتی در مواردی به سمت براندازی نظام سیاسی جمهوری اسلامی هم پیش رفت، اما به نظر میرسد که اکنون نمیتوان با توجه صرف به گسل سنت و مدرنیته یا همان اصولگرا- اصولستیز فضای سیاسی کشور را تحلیل کرد، بلکه مفاهیم تازهای به فرهنگ سیاسی کشور وارد شده است که تأثیر چشمگیری بر نظرات و رفتارهای سیاسی مردم دارد.
مقام معظم رهبری در چند ساله اخیر بارها بر ضرورت اصلاح فضای سیاسی کشور تأکید کردهاند. ایشان میفرمایند: بنده دعواى اصلاحطلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من این تقسیم بندى را غلط مى دانم. نقطه مقابل اصولگرا، اصلاحطلب نیست؛ نقطه مقابل اصلاحطلب، اصولگرا نیست.
نقطه مقابل اصولگرا، آدم بى اصول و لا ابالى است؛ آدمى که به هیچ اصلى معتقد نیست؛ آدم هرهرى مذهب است. . . . بنده معتقد به اصولگراى اصلاحطلبم؛ اصول متین و متقنى که از مبانى معرفتى اسلام برخاسته، با اصلاح روشها به صورت روز به روز و نو به نو. ما باید روشها را اصلاح کنیم. در روشها اشتباه و نقص و جود دارد. گاهى به مرحلهاى مى رسیم که امروز دیگر جواب نمى دهد؛ باید مرحله دیگرى را شروع کنیم.
به زعم نگارنده، اقبال مردمی به شعار اعتدالگرایی در یازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری بیانگر آن است که پایگاههای اجتماعی اولویتهای خود را از مسائل سیاسی به مواردی همچون کارآمدی، توجه به خرد جمعی، میانهروی، دوری از تنش و اخلاقگرایی تغییر دادهاند و این همان تغییری است که در حوزه فرهنگ سیاسی کشور پدید آمده است.
مردم در دو انتخابات اخیر نشان دادهاند که به شدت از تنشهای سیاسی و بیاخلاقیها گلایهمند و خواهان ایجاد ثبات در فضای سیاسی کشور و حرکت به سوی توسعه و پیشرفت هستند. امروز آرمانها، ارزشها و هنجارهای مردمسالاری دینی با محوریت ولایت فقیه در جامعه نهادینه و تثبیت شده است و مردم دعوای اینکه آیا باید راه انقلاب را ادامه داد یا نه بیفایده میپندارند، بلکه آنان معتقدند اکنون موقع دستیابی به پیشرفت و عدالت در جامعه ذیل سایه مردمسالاری دینی است.
در واقع در فرهنگ سیاسی ما یک تحول تدریجی و البته خوشیمن رخ داده است و آن اینکه تقریباً تمامی مردم و حتی آنانی که اعتقاد به مبانی نظام اسلامی ندارند، جمهوری اسلامی را یک مکانیسم قابل اعتماد برای حل مشکلات جامعه میپندارند. به عبارت دقیقتر، ارزشها و چارچوبهای گفتمان ولایت فقیه در کشور به تدریج نهادینه و تقویت شده است. این مهم البته یک اتفاق تصادفی نیست، بلکه ماحصل بیش از سه دهه تلاش و کوشش و استقامت و اثبات کارآمدی نظام در حوزههای مختلف است.
امروز نیز گروهها و جریانات سیاسی باید خود را مطابق با این میل و خواسته مردمی تطبیق دهند. مردم سیاستمدارانی مسئول، کارآمد، بااخلاق و معتقد به چارچوبهای نظام میخواهند که تنها و تنها به دنبال حل مشکلات کشور باشند.
امروز دوران حرکتهای رفرمیستی به پایان رسیده است، چراکه مردم با گوشت و پوست خود در حال دفاع از ارزشهای انقلاب هستند و از سوی دیگر دوران شعارهای انقلابی بدون تلاش برای تحقق کارآمدی نظام نیز سرآمده است.
حال باید منتظر ماند و دید که جریانات اصولگرا و اصلاحطلب تا چه حد میتوانند مطابق با این مطالبات بحق مردمی انعطاف نشان دهند یا اینکه با عدم موفقیت این دو جناح جریان سومی ظهور و بروز پیدا خواهد کرد.
https://sirjankhabar.ir/?p=4072