به گزارش“سیرجان خبر” از چند میلیارد سال پیش که سطح زمین سرد شد و حالت خشکی و دریا به خود گرفت. قارهها بهصورت صفحههایی در روی مواد زیر پوسته در حال لغزیدن و حرکت بودند و شکل آنها تغییر میکرد. از حدود ٢۵ تا ٣٨ میلیون سال پیش به تقریب دریای تتیس که بین مجموعه خشکیهای جنوب و شمال قرار داشت کمکم از بین رفت و قاره هندوستان از جنوب به طرف شمال آمد و به آسیا پیوست و در اثر فشار آن کوههای هیمالیا به وجود آمد و شبه جزیره عربستان هم از آفریقا جدا شد و به سوی شمال شرقی حرکت و به ایران پیوست و در اثر فشار آن کوههای زاگرس پدیدار شد، و خلیجفارس شکل گرفت.
از آن به بعد خلیج فارس از نظر ناهمواری تغییر اساسی نداشت ولی از نظر آب و هوا در هر دوره یخبندان که سطح آبهای آزاد جهان پایین میرفت، خالی از آب میشد. در ١٨ هزار سال پیش که پایان آخرین یخبندان بود و سطح آبهای دریاهای آزاد حدود ١٢٠ متر پایین رفته بود، آب و خلیجی وجود نداشت و چه بسا انسانهای دوران پارینه سنگی در بیشتر بستر آن زندگی هم میکردند. با گرم شدن هوا کمکم سطح آب بالا آمد و به حد امروزی رسید و احتمالاً بالا آمدن همچنان ادامه دارد.
از ٩٠٠٠ سال پیش انسانهای دوران میانسنگی و نوسنگی و عصر فلزات در سواحل شمالی از بینالنهرین، سومر و عیلام به طرف شرق تا هلیلرود جیرفت تمدنهای درخشانی را پشت سر نهاده بودند. این مردم که از نژاد سفید قدیمی تیره رنگ بودند، در بیش از ۵٠٠٠ سال پیش با اختراع خط وارد دوران تاریخی شدند و علاوه بر نواحی ساحلی با نواحی مرکزی ایران نیز ارتباطهایی داشتند و در حواشی سواحل و جزایر نزدیک رفت و آمد میکردند.
٢. چگونه و کی نام دریای پارس ثبت تاریخ شد:
داریوش هخامنشی در سال ۵١٧ پ م/ ١١٣٨ پ ﻫ، به «مودرایه» (مصر) رفت و به دستور او کانالی از دریای عرب (سرخ) به شاخهای از رود «پیرَوَ» (نیل) متصل شد. و راه آبی مهم اقیانوس اریتره (هند) به دریای مغرب (مدیترانه) گشوده گردید و «اسکیلاگس» دریا سالار داریوش نخستین کسی بود که ناوگان او از دریای پارس (عمان) عربستان را دور زد و از دریای عرب (خلیج عرب) وارد دریای غرب شد، (٢٠٠ سال قبل از اسکندر) وقتی این آبراهه ایجاد شد به دستور داریوش بر لوحی از سنگ خارای قرمز رنگ به ابعاد ١٧*١۶٧ سانتیمتر ضمن شرح کانال، نام «دریایی که از پارس بدان روند» نیز نگاشته شد. و بدینترتیب نام «دریای پارس» برای نخستین بار ثبت تاریخ گردید (حدود ٢۵٠٠ سال پیش).
٣. خلیج پارس در دوران باستان و استان پارس:
در حدود ٢٢٠ سال جهانداری هخامنشیان و حدود ٨٠٠ سال ابرقدرتی اشکانیان و ساسانیان که پیوسته یکی از دو ابرقدرت جهان (که دیگری رومیان) بودند، در مدت بیش از هزار سال امکان و جرأت مخالفت آن هم در حد براندازی نام پارس حتی در ذهن کشور یا قبیلهای متصور نبود. استان پارس مهمترین و پرقدرتترین استان ایران باستان بود و این استان سراسر شمال خلیج پارس را شامل میگردید و تمام جزایر، سواحل و مناطق مسکونی شبه جزیره عربستان جزء توابع استان پارس به حساب میآمد، به عبارت دیگر حدود و نفوذ استان پارس تا سواحل جنوبی شبه جزیره عربستان و زمانی تا دریای عرب (سرخ) بود.
۴. خلیج فارس و دوران تسلط مستقیم مسلمانان (نقل قولی از ابنخلدون):
تا قبل از پیدایش اسلام قبایل عرب هیچگاه با هم متحد و صاحب قدرت نبودند و پیوسته از ایران به ویژه ایالت فارس و حکام آن تمکین میکردند و در واقع احترام و ارزش برای پارسیان قائل بودند. ر.ن فرای از قول فیلسوف شهیر تاریخ، ابن خلدون (٧٣٢ تا ٨٠٨ ﻫ ق)، مینویسد: «بیشتر دانشمندان اسلامی چه در علوم دینی و چه در علوم عقلی جز چند تن، همه غیرعرب بودند… و از آنها بیشتر ایرانی و فارسی… بودند، همه عالمان اصول فقه چنانکه میدانی و هم کلیه علمای کلام و همچنین مفسران، ایرانی بودند و به جز ایرانیان کسی به حفظ و تدوین علم قیام نکرد و از اینرو مصداق گفتار پیامبر(ص) پدید آمد که فرمود: اگر دانش بر گردن آسمان درآویزد قومی از مردم فارس بدان نائل میآیند و آن را به دست میآورند…»
۵. خلیجفارس و حکومتهای مستقل و ایالت فارس:
در آغاز دوران اسلامی ابتدا حکام ایالت فارس از سوی دستگاه خلافت امویان و بعد عباسیان تعیین میشدند و به تقریب حاکمان جزایر و سواحل نیز از سوی حکام فارس گمارده میشدند.
از دوره طاهریان از شروع سده سوم که کم کم امرا و سپس پادشاهان محلی و بالاخره دولتهای بزرگ مانند دیلمیان، سلجوقیان، اتابکان فارس، تیموریان، صفویان، نادرشاه، کریمخان زند و حتی آقامحمدخان و فتحعلی شاه قاجار، تمام حکام و شیوخ محلی سواحل جنوبی تابع حاکم ایالت فارس بودند و با دادن باج و خراج و هدایا خدمتگزاری خویش را اعلام میکردند.
بیشتر درآمد این حکام از تجارت بود که دامنه آن از یک سو به شرق آفریقا و از سوی دیگر تا چین میرسید و بیشتر بازرگانان بنادر فارس و بحرین بزرگ ثروتهای سرشاری را نصیب موطن خود مینمودند.
چند کلمه در مورد بندرعباس
بندر شهر هرموز – در دوران باستان در محل میناب کنونی قرار داشت و از حدود اوایل قرن هفتم ﻫ ق بندر تجارتی بیرقیب خلیجفارس بود.
جزیره هرمز – در اواخر قرن یاد شده حاکم بندر هرموز برای امنیت بیشتر تمام تشکیلات حکومتی و تجاری شهر هرموز را به «جزیره جرون» منتقل کرد و نام آن را هم به هرمز تغییر داد و جزیره هرمز هم مشهور شد و مهمترین مرکز تجاری خلیجفارس شد.
بندرعباس – در قدیم دهکده ماهیگیری به نام «شهرو» بود. در اوایل قرن هشتم که جزیره جرون به جزیره هرمز تغییر نام داد، واژه «جرون» به «شهرو» انتقال داده شد یعنی شهرو، جرون شد. با رونق تجاری جزیره هرمز و نقل و انتقال کالا از دریا به داخل خشکی ایران و برعکس از طریق جرون، کمکم این شهر کوچک هم ترقی کرد و نامش از جرون «گمرو» و بعد به «گمرون» (گامبرون) تغییر پیدا کرد. بعدها با آمدن پرتغالیها و تصرف هرمز در زمان شاه اسماعیل، این جزیره تابع دولت پرتغال گردید. در زمان شاه عباس بزرگ صفوی در سال ١٠٣١ ﻫ ق/ ١۶٢٢ م «امامقلی خان» سردار شاه عباس و حاکم ایالت فارس با همکاری شرکت هند شرقی بریتانیا، پرتغالیها را شکست داد و گمرون جای هرمز را گرفت و نامش هم به افتخار شاه عباس «بندرعباس» شد و همانند سایر بنادر فارس بر شهرت و اعتبار ایالت فارس افزود (در آن زمان استان هرمزگانی وجود نداشت)
تابعیت شیوخ و حکام عرب سواحل جنوبی خلیجفارس تا زمان فتحعلی شاه قاجار ادامه داشت از آن به بعد عوامل زیادی باعث شد جزایر و سواحل جنوبی خلیجفارس از حاکمیت ایران خارج شود و به دست انگلیسیها بیفتد. از جمله: تصرف ولایات قفقاز و شروان (جمهوری آذربایجان)، تسخیر ازبکستان و ترکمنستان توسط روسها، شورشهای هراتیها، قندهاریها (افغانستان بعدی) به تحریک انگلیسها و ندادن اجازه به دولت ایران برای فرونشاندن آنها به بهانه حریم هندوستان بودن، که هند را تابع بریتانیا میدانستند. انگلیسیها همچنین افراد دست نشانده خود را بر مصادر امور مهم ایران میگماردند و در ضمن بین شیوخ تفرقه میافکندند و آن را به تجاوز نواحی تابع ایران تشویق میکردند، و به مرور طبق قراردادهایی شیوخ را تابع دولت انگلستان نمودند و دولتهای ایران به خصوص در زمان ناصرالدین شاه آن قدر درگیر مسایل یاد شده بودند که حتی فرصت اعتراض هم نداشتند.
دارسی انگلیسی امتیاز نفت را گرفت و با به نفت رسیدن اکتشافات و نیاز ناوگان دریایی انگلستان به نفت، دولت انگلیس خود را رسماً وارد صحنه کرد و انگلیسیها به تقلید روسها که قزاقها را در شمال داشتند، در جنوب تفنگداران جنوب ایران را دایر کردند و کشور ایران را بین خود و روسیه تقسیم نمودند. با انقلاب ١٩١٧ روسها از صحنه ایران بیرون رفتند… و انگلیسها بر آن شدند تا ایران را تماماً خود مالک شوند، اما لقمه آنقدر بزرگ بود که آزادیخواهان خود جوش در سراسر جنوب به ویژه در تنگستان و دشتستان و در اکثر روستاها و شهرها بر علیه انگلیسها و عوامل آنها قیام و لقمه را در گلوی آنها گیر دادند.
انگلیسیان ناچار با تغییر سیاست مزورانه و با سپردن کارها به دست عوامل خود فروخته ایرانی و منافع کمتر تن در دادند.
بعدها ایرانیان توانستند با خردمندی و اتحاد و اتفاق در مبارزات ملی کردن صنعت نفت، کمر بریتانیایی کبیر را بشکنند و از ابهت و قدرت جهانی آنها بکاهند…
۶. عبدالکریم قاسم عراقی و جمال عبدالناصر مصری:
در ٢٣ تیرماه ١٣٣٧ / ١۴ ژوئیه ١٩۵٨ ژنرال عبدالکریم قاسم کودتا کرد و ملک فیصل پادشاه و ولیعهد و نخستوزیر عراق و عدهای دیگر را کشت و پس از چندی در اختلاف با ایران نام خلیجفارس را «خلیج عربی» نهاد. در فروردین ١٣٣٩ حملات تبلیغاتی در کشور قطع و قرار شد بین دو کشور سفیر مبادله شود و عبدالکریم قاسم هم موضوع خلیج عربی را مسکوت گذاشت.
اما جمال عبدالناصر در اثر اختلاف با شاه در رابطه با اسرائیل و اتهام دخالت شاه ایران علیه ملی کردن کانال سوئز و همدستی با استعمارگران … در ٣ مرداد ١٣٣٩ با ایران قطع رابطه کرد و سفیر ایران و اعضای سفارت را از قاهره اخراج نمود و به دستور او «اتحادیه عرب» در ٢٣ مرداد همان سال برابر ١۴ اوت ١٩۶٠ اعلام کرد: «از این پس خلیج عربی به جای خلیج فارس به کار برده خواهد شد….»
عبدالناصر میپنداشت محمدرضا شاه مالک تمام ایران و خلیجفارس است و مردم ایران هم برده او هستند و برخلاف تمام موازین اخلاقی، سیاسی، اجتماعی، جغرافیایی و تاریخ و چشم بستن بر حدود ٢۵۵٠ سال از تاریخ جهان، دست به چنین عملی زد و برای ملت ایران که رادیو قاهره هر شب از مظلومیت آنان سخن میگفت ارزشی قائل نشد.
٧. پیامدهای نامناسب اختلاف در بین اعراب، اعراب و ایران و عوارض آن در منطقه:
میدانیم برخی از کشورهای سرمایهدار و ابرقدرت برای حفظ منافع بیشتر خود از سیاست تفرقه افکنانه و تضعیف کشورهای منطقه بهره میبرند. بنابراین برای خنثی کردن این ترفند باید سعی کنیم هر چه بیشتر ارتباط و دوستی و باب رفت و آمد و عرضه داشتن امکانات پرشمار خود را به اعراب بگشاییم و همت کنیم اتحادیهای منسجم از کشورهای ساحلی خلیجفارس ایجاد کنیم و در آن محیط دوستی و صمیمیت، خود به خود کار «تغییر نام» حل خواهد شد به خصوص که دیگر آن مسایل دوره جمال عبدالناصر هم وجود ندارد و روابط به سوی «حسنه شدن» پیش میرود.
https://sirjankhabar.ir/?p=16229